به گزارش راهبرد معاصر، چندی است که سلبریتیها خیلی خوب و هماهنگ یکرنگ می شوند، تا جریانی را در جامعه به راه بیاندازند، به نظر میرسد اگر سلبریتیها این هماهنگی را برای هنر و حرفه شان داشتند الان هیچ کس از وضعیت اسفناک سینما و آیندهی پیشروی آن نگران نبود!
رشد و گسترش تکنولوژیهای نوین ارتباطی و اطلاعرسانی در کنار آثار و ثمرات مثبت خود، پیامدها و عواقب منفی و مخربی را نیز به دنبال داشته است. امروزه در پرتو رونق بازار شبکههای اجتماعی مجازی، روز به روز بر تعداد کاربران و مخاطبان این شبکهها نیز افزوده میشود. اکنون اقشار گوناگون جامعه با مشاغل و دغدغههای متفاوت به عنوان کاربر در شبکههای اجتماعی مجازی فعالیت میکنند. گروهی از آنها به نیکی از ظرفیتهای موجود در این شبکهها در راستای بیان دغدغهها و طرح مسائل و مشکلات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و... استفاده کرده و گروهی نیز بی آنکه بهرهای حداقلی از دانش و سواد رسانهای برده باشند، به شکلی ناآگاهانه و چه بسا ناشیانه دست به کنشگری در بستر شبکههای اجتماعی مجازی میزنند. از جمله مصادیق بارز گروه دوم، میتوان به «سلبریتیها» اشاره کرد؛ سلبریتیهایی که در پرتو رشد و رونق شبکههای اجتماعی مجازی در ایران و اقبال روزافزون کاربران به مصرف این شبکهها، اشتباها به گروههای مرجع جامعه تبدیل شدهاند و فعالیت در شبکههای اجتماعی مجازی، نوعی امپراطوری جعلی و بادآورده برای آنها به ارمغان آورده است.
این واقعیتی غیرقابل انکار است که امروز فرزانگان و فرهیختگان جامعه ما – با وجود تمام فضیلتها و قابلیتهایی که دارند - سلبریتیهای گمنامند و با کمال تاسف کسانی عنوان «سلبریتی» را یدک میکشند که جز «صورت زیبا»، «قد رعنا» و «چشم فریبا» هنر دیگری ندارند. نکته قابل توجه دیگری که بد نیست به آن اشاره کنیم، این است که سطح دغدغه و ادراک برخی از سلبریتیهای وطنی با همتایان خارجی خود به میزان معناداری متفاوت است؛ عملکرد این گروه از سلبریتیهای داخلی در فضای مجازی طی چند سال اخیر حاکی از آن است که آنها در واکنش به اکثر مسائل و رویدادها، از درکی نازل و تقلیلگرایانه برخوردارند و ارائه کننده ناشیانهترین تحلیلهای ممکن هستند؛ تفسیرهایی عموماً نازل و غیرکارشناسی درباره رویدادهای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، محصول محتوم و غیرقابل دفاع عملکرد سلبریتیها طی چند سال اخیر است.
تجربه مستند تاریخی در جامعه ایران حاکی از آن است که دخالت نابجا و مکرر برخی از سلبریتیها در اموری که هیچ سررشته و اطلاعی از ماهیت، ابعاد و کم و کیف آن نداشتهاند و پیچیدن نسخههای جعلی گاه و بیگاه آنها برای میلیونها نفر ایرانی، منجر به وقوع فجایع دامنهدار و صدمات جبران ناپذیری به منافع عمومی و وفاق ملی شده است. نزدیکترین نمونه آن، موضعگیری سراسر خام اندیشانه و میانمایه سلبریتیها در ماجرای گرانی بنزین بود که عملا منجر به تحمیل هزینههای گزاف و خسارات جبران ناپذیری به جان، مال، سرمایه اجتماعی و منافع ملی گردید. موضع گیریای که از مسئولیت ناپذیری و غیر قابل اعتماد بودن سلبریتی ها حکایت داشت.
در این مجال، به مرور تاریخی برخی موضع گیری های ساده لوحانه، زیانبار، غیرکارشناسی و البته غیرمسئولانه سلبریتیها در پی بروز مسائل و رخدادهای مهم سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در کشور پرداخته و تلاش میکنیم با استناد به موضع گیری مذکور این گروه اشتباهاً مرجع شده در فضای کنونی کشور، به اثبات این نکته بپردازیم که چرا سلبریتیها غیرقابل اعتمادند.
توسل کورکورانه به تاکتیک «تَکرار» مهمترین حربه برخی سلبریتیها برای جهتدهی به رفتار مخاطبانشان و البته شگردی مناسب برای پنهان کردن عمق بیسوادی و عدم آگاهی آنها نسبت به اقتضائات سیاسی حاکم بر انتخابات مجلس در سال 1394 بود؛ جالب بود سلبریتیهایی که حتی به تعداد انگشتان یک دست نیز افراد حاضر در لیستهای امید را نمیشناختند، در اقدامی محیرالعقول و مقلدانه مردم را دعوت کردند تا به کاندیداهای حاضر در این لیست رای دهند و بدین ترتیب، در پرتو راهیابی حداکثری اعضای لیست امید به مجلس شورای اسلامی، بذر یأس و دلسردی به تدریج در میان آحاد جامعه و افکار عمومی کاشته شد؛ اتفاقی که محصول مستقیم کنشگری نسنجیده و طوطیوار سلبریتیها بود.
مواضع مکرر سلبریتیها در حمایت از دولت تدبیر و امید را باید به مردم و نفوس آلزایمری و فراموشکار سلبریتیها یادآوری کرد. بسیاری از سلبریتیها در روی کار آمدن دوباره دولت کنونی نقشی مستقیم و پررنگ داشتند و با صدور بیانیه و تبلیغات بنفششان، آب به آسیاب روی کارآمدن دوباره دولت تدبیر و امید در سال 1396 ریختند. این رفتار زشت حاکی از ویژگی همیشگی فرصتطلبی و فرار از مسئولیت است که در خوی این گروه از سلبریتیها ریشه دوانده است. داغ کردن هشتگ هایی چون «رای من روحانی»، «تا 1400 با روحانی»، «حامی روحانی ام» و ... در فضای مجازی، دستپخت مستقیم و بی واسطه سلبریتی های فرصت طلب برای ریختن آرای مردمی به سبد دولت تدبیر و امید در انتخابات سال 1396 بود.
وقوع زلزله 1396 در کرمانشاه، مجال مناسب دیگری برای خودنمایی برخی از سلبریتی ها را فراهم کرد تا با سوار شدن بر موج عواطف و احساسات مردمی، کسب درآمد کنند و سود هنگفتی را به جیب بزنند. معرفی حسابهای شخصی از سوی سلبریتیها به جای حسابهای رسمی، شگردی بود که برای فریب افکار عمومی جواب داد و سیل انبوهی از کمکهای خیرخواهانه و نوع دوستانه مردمی را به حسابهای شخصی سلبریتیها سرازیر نمود. در همان مقطع بود که دادستان کرمانشاه اعلام کرد پرونده 10 سلبریتی جهت بررسی به محاکم قضایی ارسال شده است تا تکلیف پولهای جمع آوری شده از سوی آنها مشخص شود. این در حالی بود که سلبریتیهای وطنی در آن مقطع برای خودنمایی با آوارگان کرمانشاهی سلفی میگرفتند و لبخند تحویل دوربین میدادند.
واکنشهای نسنجیده به اغتشاشات آبان 1398 از تازهترین دسته گلهای برخی از سلبریتیها است ؛ سیاست دولت در اجرای نابخردانه طرح گرانی بنزین، زمینه را برای بروز برخی اعتراضات و اغتشاشات در خیابانها فراهم کرد؛ سلبریتیهای فرصت طلب بار دیگر احساستکلیف! کرده و وارد عمل شدند و با صدور بیانیهای مضحک و حماقت آمیز، به حمایت از اغتشاشگران و یغماگران جان و مال مردم پرداختند.
در این بیانیه سلبریتیها در کمال بی مسئولیتی و فرافکنی، وضع موجود را نه حاصل عملکرد غیرقابل دفاع خود در تبلیغ کاندیدای مطلوبشان در انتخابات ریاست جمهوری 1396، بلکه آن را نتیجه سیاستهای حاکمیت اعلام کردند! و بدین ترتیب، برگ سیاه دیگری در کارنامه موضعگیریهای ناپخته و مملو از بیتدبیری خویش در طول تاریخ کشور را رقم زدند.
جالب است بدانیم که اغلب امضاکنندگان بیانیه سیاه آبان 98، همانهایی بودند که بدون کوچکترین شناختی از امر سیاسی، وعده تحقق ثبات اقتصادی را پیش از روحانی به مردم دادند. بسیاری از آنها با استفاده از امکانات صدا و سیمای جمهوری اسلامی رشد کرده و دکانی پوشالی از آوازه و شهرت گشودند؛ بسیاری از آنها در حالیکه هنوز هم پروژههای خود را با پول بیتالمال تولید میکنند، اکنون در کمال قدرناشناسی و فراموشی، مسئولیت رقم خوردن وضعیت موجود را نمیپذیرند؛ صدا و سیما را به اقسام اتهامات واهی متهم میکنند و طلبکارانه عملکرد این سازمان را در پوشش حوادث آبان 98 را زیر سوال میبرند.
بررسیها نشان میدهد که برخی سلبریتیهای دانه درشت، صحنهگردانی اصلی این بازی دو سر باخت را به عهده داشتند. این افراد پس از تنظیم بیانیه مذکور، با توسل به ابزارهایی چون تهدید، تطمیع و فشار، اهالی سینما را وادار به امضای این بیانیه کردند و گام دیگری در راستای تحقق اهداف پازل دشمن برداشتند. اما تیر آنها این بار نیز همچون دفعات گذشته به سنگ خورد و ناکامانه این بازی دوسرباخت را به درایت مردم و هوشمندی رهبر معظم انقلاب واگذار کردند.
در چند سال اخیر تلاش کشورهای غربی برای نفوذ در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشورمان روندی رو به رشد و فزاینده داشته است به طوری که در یک دهه اخیر کمتر سالی را شاهد بودهایم که در آن خبری مبنی بر دستگیری یا محاکمه جاسوسهای غربی نبوده باشد. در این میان بریتانیا رکورددار است. حضور سفیر انگلیس همراه با برخی سلبریتیها در تجمعات غیرقانونی پس از سقوط هواپیمای اوکراینی که منجر به هتک حرمت اسطوره ایرانیان، «شهید سپهبد سلیمانی» شد از تازهترین این موارد است.
چند وقت پیش محاکمهای در ارتباط با یکی از عناصر مهم نفوذ فرهنگی کشور انگلیس در ایران اسلامی داشتیم. از سالیان دور، شورای فرهنگی انگلیس معروف به «بریتیش کانسل» با نام اختصاری «BC» در ایران و تهران دفاتری داشت که این دفاتر در پوشش اقدامات فرهنگی تحرکاتی را انجام میدادند و سعی در استحاله و نفوذ فرهنگی در بخشهای مختلف ایران اسلامی داشتند. پس از جمعآوری مستندات مربوط به فعالیتهای غیرقانونی این دفتر و با تصمیم مراجع ذیصلاح، دفاتر مربوط به شورای فرهنگی انگلیس در تهران سال ۱۳۸۷ تعطیل شد.در مرحله دوم سعی کردند با احیای مجدد فعالیتهای خود تحت پوششهای دیگر در کشور حضور یابند و فعالیتهای به اصطلاح خودشان فرهنگی و به معنای واقعی، ضدفرهنگی را انجام دهند که با هوشیاری دستگاه اطلاعاتی کشور این توطئه آنها هم عقیم ماند و نتوانستند در پوششهای دیگر در کشور ما فعالیت داشته باشند. در مرحله سوم تصمیم گرفتند با بهرهگیری از دانشجویان و ایرانیان مقیم انگلیس و جذب آنها با حمایت سرویس اطلاعاتی انگلیس، به انجام برنامههای فرهنگی خود و در ظاهر به گفتوگوهای ایرانی- ایرانی مبادرت کنند؛ به این معنا که از ایرانیان مقیم انگلیس و شهروندان داخل کشور برای این منظور استفاده کنند.
در این راستا موفق شدند عدهای را جذب کنند و برای آنها آموزشهای مختلفی را با حمایت سرویس امنیتی انگلیس تدارک دیدند. با گستردگی این فعالیتها ۴ میز در شورای فرهنگی انگلیس تحت عناوین مختلف به عنوان میزهای ایران تاسیس شد. یکی از کسانی که جذب این میزها شد «ارس امیری» یک دانشجوی دختر ایرانی بود که دنبال اقامت و اشتغال در انگلیس بود که با فراخوان شورای فرهنگی انگلیس مواجه شد و به سمت آنها رفت و بعد از یک فرآیند طولانی به استخدام این شورا درآمد. نقش ارس امیری و دیگر جاسوسان انگلیسی در ارتباط نزدیک با سلبریتیها و خطدهی به آنها در موضعگیریهای اخیر سلبریتیها در اتفاقات سه ماه گذشته قابل مشاهده است.
در بحبوحه بهرهبرداریهای سیاسی عدهای خودفروخته از مواردی همچون سانحه هواپیمای اکراینی، حمله مهناز افشار به دختر شهید سپهبد سلیمانی، پاسخ کوشکی به رخشان بنی اعتماد و اظهارات زینب ابوطالبی در شبکه افق، سیروان خسروی عکس یک آفتاب پرست را به شکلی نیشدار در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرد و در کپشن آن نوشت:
« نه سبز بودم ، نه بنفش شدم ، نه تَکرار کردم و نه سیاه میشوم. ولى افسوس که هنوز هم بسیارند کسانیکه دنباله رو سلبریتیهاى آفتاب پرستى هستند که یک روز سبزند ، یک روز بنفش، یک روز عزادارند ، یک روز به فلان کاندیدا «اعتقاد راسخ» دارند ، روز دیگر تظاهر به فریبخوردگى میکنند، یک روز تاریخ سازند و روز دیگر تاریخ باز. اینها همانهایى هستند که از ماهیگیرى از آب گل آلودِ هیچ حادثه اى نمیگذرند و شهوت دیده شدنشان تمام ناشدنى است. من نه از «درود به شرفت»ها خوشحال میشوم و نه از «لعنت»ها ناراحت، چون میدانم تنها با یک پست عوامفریبانه تمام «لعنت»ها به «درود» تبدیل میشود. قطعا قلب من هم همانند هر انسانى از این همه مصیبت به درد آمده و حالم از شرایط اسفناک زندگى در کشورم به هم میخورد، اما باور دارم که گذاشتن یک عکس مشکى یا پُستهایى که جز برانگیختن احساساتِ لحظه اى هیچ کاربردى ندارند، هیچ دردى را درمان نخواهد کرد. مرا به خویشتن خویش وانهید که من نه از قبیلهی زهدم، نه اهل تزویرم #هم_از_توبره_هم_از_آخور
«شناسنامه ات سفیده؟ به هیشکی رای ندادی؟ از هیشکی حمایت نکردی؟ توی هیچ حرکتی شرکت نکردی؟ نسبت به هیچ حادثه طبیعی و غیر طبیعی واکنش نشون ندادی؟ هیچ تبریک و تسلیتی نگفتی؟ نظرت رو راجع به هیچ اتفاق سیاسی و اجتماعی خوب و بدی نگفتی؟ آفرین به تو. دمت هم گرم. انتخاب شخصیته. به هیچ کس هم ارتباطی نداره. فقط جان هر کی دوست داری این رفتارت رو تبدیل به ژست قهرمانانه نکن و توی سر بقیه نزنش. بی عملی و هیچ کاری نکردن، واقعاً افتخار نداره. سرت رو بالا بگیر و بگو از این مسائل سر در نمیارم. بگو زندگی خودم برام مهمتره. بگو حال ندارم به این چیزا فکر کنم. نمیخوام موقعیت کاریمو به خطر بندازم. دوست ندارم از یه عده فحش بخورم. بگو دوست دارم کلاً به روم نیارم کجا زندگی میکنم و دورم چه خبره.... اصلاً هر چی دوست داری بگو، فقط احساس زرنگی و باهوشی نکن. اونی که بهش تیکه میندازی، به امید تغییر حرکت کرده، حرف زده، رای داده، حمایت کرده، نسبت به شرایط سیاسی و اجتماعی واکنش نشون داده، نظرش رو نسبت به رویداد های اطرافش اعلام کرده، کارش و زندگیش رو ریسک کرده، پای فحش شنیدن وایستاده... اگه یه جاهایی هم اشتباه کرده، واسه اینه که داشته تلاش میکرده، اگه لباسش خاکی شده، واسه اینه که اومده وسط. تو هم لطف کن و با لباسای تمیزت فخر فروشی نکن. لباسی که فقط واسه عکس اینستاگرام از کمد بیرون بیاد، معلومه که خاکی نمیشه.
پ.ن: یادش بخیر، چند سال پیش سر یه حرکتی داشتیم از همکارا امضا جمع میکردیم. به یکی از دوستان که زنگ زدم، معذرت خواست و گفت به حرکتمون اعتقاد داره، ولی چون خیلی از طرفداراش توی طیف مقابل هستن و ممکنه بپرن، ترجیح میده کنارمون نباشه».
«بعد از خوندن پست مهراب قاسمخانى، دوست قدیمى و آشناى امروز که در مورد من نوشته شده ترجیح دادم که سکوت نکنم تا موجب سو تعبیر از طرف دنبال کننده هاى ایشون نشه. مهراب جان قطعا به یاد دارى که در ایام انتخابات پیشین با من تماس گرفتى و گفتى از طرف تیم آقاى روحانى پیشنهاد شده که من(سیروان خسروى) در ازاى دریافت دستمزد ٣ سانس کنسرت تهران، سه چهار آهنگ در تجمع هوادارهاى ایشون در استادیوم ١٢،٠٠٠ نفرى آزادى اجرا کنم و قطعا یادت هست که ضمن ردِ این پیشنهاد ، به دلیل صمیمى بودنمون، جواب بی ادبانه اى هم در رابطه با این حرفت دادم. اگه از نظر تو این موضوع نشون میده که شما و هم تیمیهاتون اومدین وسط و ریسک کردین و لباستون خاکى شده و من هیچ عملى انجام نمیدم و سر از اینجور مسائل در نمیارم و فقط زندگى خودم برام مهمه ، من دیگه نیازى به توضیح بیشتر نمیبینم.
در مورد قسمت پى نوشت متنى که نوشتى؛ من اسم «یکى از دوستان» رو میدونم چون تو همون مکالمه تلفنى خودت جریان رو تعریف کردى، ولى اگه شهامت ندارى که اسمشو بنویسى ، لازم نیست اصلا در موردش بنویسى که باعث شه مخاطبت فکر کنه «یکى از دوستان» همون «سیروان خسروى» بوده».
«سیروان عزیز. جوابیه مستقیمت به پست من و افشای یه مکالمه خصوصی دوستانه، من رو یاد تاکتیک «بگم؟ بگم؟» یه دوست عزیزی انداخت. نتیجه بانمکش هم این بود که الان کلی اکانت با عکسای پروفایل ارزشی به طرفدارانت اضافه شدن و دارن به من فحش میدن که جا داره به خاطرش بهت تبریک بگم.
دوست سابق. این که تا دیروز حضورت در فضای مجازی محدود به اعلام سانس های کنسرت و تصاویر بدنسازی و سفر و آبمیوه بود، نه به من و نه هیچ کس دیگه ارتباطی نداره، ولی وقتی یهو تصمیم میگیری که یه مطلب پر از توهین و بی ادبی بنویسی که کاملاً اعمال و رفتار و عقاید من و خیلی از دوستانم رو نشونه گرفته، چرا از شنیدن یه پاسخ غیر مستقیم اینقدر عصبانی میشی؟ آشنای فعلی. کاری ندارم که جوابیه شتابزده ات و استفاده از یه مکالمه خصوصی و تلاش برای القای این که من پولی گرفتم یا میخواستم به تو پولی بدم، هم غیر قانونی، هم غیر اخلاقی و هم غیر قابل اثباته، ولی اتفاقاً میخوام خودم همینجا تایید و البته کمی به واقعیت نزدیکش کنم. بله. راست گفتی. دوستی از ستاد آقای روحانی با من تماس گرفت و از من خواهش کرد که به خاطر روابط دوستانه ام با تو، ازت بپرسم که چنین کنسرتی رو با دستمزد خوب انجام میدی یا نه، که تو هم قهرمانانه نپذیرفتی... فقط تو که همه مکالمه رو با این جزئیات یادته، چطور یادت رفت به هوادارات بگی که اتفاقاً من هم فعالیت در ستاد جناب روحانی رو قبول نکردم؟ واقعاً یادت رفت یا ترجیح دادی این بخشش رو حذف کنی؟ تا جایی که یادمه توی مکالماتمون من همیشه از مشارکت و وظیفه اجتماعی میگفتم و تو همیشه فکر میکردی این کارا بی فایده و بی نتیجه هستن، ولی هر دومون میدونستیم که هیچ کدوم نه به جایی وصلیم، نه از جایی رانتی میگریم. الان چرا یهو بازی رو چرک میکنی؟
و در نهایت این که اتفاقاً خوشحال شدم بحث انتفاع و استفاده مالی رو کشیدی وسط. ممنون میشم اگه به هوادارانت یه آماری از تعداد کنسرت های عمومی و ارگانی خودت و میزان درآمدت در دولت فعلی رو ارائه کنی و حتی اون چند سانسی رو هم که به خاطر مردمی بودنت لغو کردی ازش کم کنی. من هم قول میدم تمام فعالیت رسمی خودم و در آمدم در این دولت و حتی فهرست کامل اموالم رو منتشر کنم. اینجوری شاید مشخص بشه که توی همین دولتی که من بهش رای دادم، رفتار بی خطر تو برات انتفاع بیشتری داشته یا عملکرد آفتاب پرستانه من.
پ.ن اول: راستی نکنه یه وقت این بحثی که پیش اومده رو پای تبلیغ برای انتخابات بعدی بذاریدا؟ آزمون و خطاهامونو کردیم تموم شد.
پ.ن دوم: عکس مربوط به زمانیه که سیروان هنوز به دوستاش حمله نمیکرد».
با توجه به نزدیک بودن به ایام انتخابات مجلس 98، وقتی بحث سواستفادههای مالی اصلاحطلبان از فضای انتخاباتی پیش میآید، ناخودآگاه مسئله «دریافت پول از نمایندگان برای ورود به لیست امید» در ذهن مرور میشود. اما واقعا چه کسی پیشنهاد ۲ میلیاردی برای حضور در لیست امید به نامزدها داده بود!؟ پس از انتخابات مجلس 94، مسائلی در مورد ماجرای درخواست ۲میلیارد تومان از برخی کاندیداهای شورای شهر تهران جهت حضور در لیست امید مطرح شد. گویا چنین درخواستی از جانب دبیرکل یکی از احزاب سرشناش اصلاحطلب مطرح شده بود؛ بدین صورت که وی با برگزاری جلسات خصوصی با کاندیداهای مطرح و خواستار حضور در لیست امید به آنان پیشنهاد میداده که ۲ میلیارد تومان بپردازند تا بتوانند در لیست حضور داشته باشند.
شاید مرور مطالبی که از نگاهتان گذشت، در تبیین چرایی سخنان آزادمردانهی اخیر شهاب حسینی در مورد سلبریتیها، اتفاقات جاری در فضای هنری کشور و انتقاداتی که در پی عدم انصراف حسینی از جشنوارهی فجر توسط برخی سلبریتیها از وی شد، روشنکننده باشد: «همین قدر که فهمم شد با این خشونتی که در وجود شماست، چنانچه در مسند قدرت بودید، عملکردی بهتر از آنچه امروز شاهد هستیم نداشتید. این بار چندمی است که بنده را به دلیل ابراز عقایدام به بدترین شکل مورد عتاب و خطاب قرار میدهید و انگ وابستگی سیاسی به بنده میزنید»، «چطور میتوانیم دم از انصراف بزنیم در حالی که کارهایی در کارنامه خود داریم که بودجه آن مشخصاً از نهادهای قدرت تامین شده؟ این اگر ریاکاری نیست پس چیست؟»
در تحلیل نهایی، مروری مختصر و اجمالی بر تاریخ کنشگری سراسر زیانبار برخی از سلبریتیها در متن فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور، هر عقل سلیمی را به این نتیجه میرساند که این گروه اشتباهاً مرجع شده به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند و اعتماد به آنها هرگز در طول تاریخ حاصلی جز تباهی و ندامت به همراه نداشته است؛ همانطور که اعتماد برخی دولتمردان به آمریکا در طول تاریخ هرگز گرهی از مشکلات کشور نگشوده است و بر مصائب کشور افزوده است.
مطالعه کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» نوشته «جلال آل احمد» در شرایط موجود برای هنرمندان و مخاطبین مفید خواهد بود